یکی از دستاوردهای انقلاب اسلامی ملت ایران، ایجاد نهادها و ساختارهای اداری جدیدی بوده که بحق، به «نهادهای انقلابی» معروف شدهاند؛ یعنی نهادهایی که مولود انقلاب اسلامی هستند و بر اساس اهداف و آرمانهای انقلابی خلق شدهاند؛ جهاد سازندگی، بسیج، سپاه و ... نمونههایی از این فرزندان معنوی و ساختاری انقلاب اسلامی بودهاند که آثار و برکات آنها، ارزشی همتراز اصل انقلاب اسلامی داشته و دارد.
در حوزه «فرهنگ» نیز در طی 42 سال اخیر، علاوه بر تحول در دستگاه های فرهنگی موجود مثل رادیو و تلویزیون و مدارس و دانشگاه ها، نهادهای فرهنگی جدید و متنوعی هم در سطوح کلان و میانی ایجاد شدهاند که هرکدام با ماموریتهای مشخصی، عهدهدار تحول فرهنگی و تربیتی در جامعه ایرانی شدهاند؛ نهادهایی مانند شورای عالی انقلاب فرهنگی، سازمان تبلیغات اسلامی و حوزه هنری آن، شورای عالی و مرکز ملی فضای مجازی، بخشهای فرهنگی زیرمجموعه نیروهای مسلح، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و ... که هرکدام، هم ساختارهای گسترده و متنوعی ایجاد کردهاند و هم سالانه طرحها و برنامههای متنوعی را به اجرا میگذارند، اما سوالی که برای خیلی از دغدغهمندان و دلسوزان وجود دارد، این است که با وجود این نهادسازیهای گسترده در حوزه فرهنگ، چرا معضلات فرهنگی در جامعه ما کم نیستند و در مواردی، آسیبها و تهدیدات خطرناکی هم متوجه مردم، به ویژه نسل نوجوان و جوان است؟! در واقع، سوال اصلی اینجاست که با وجود توفیقات کمنظیر در حوه فرهنگ و رشد فرهنگی جامعه، چرا جایگاه مورد توقع در حوزه فرهنگ در جامعه ما محقق نشده است؟
با این مقدمه، باید سخنان اخیر رهبر حکیم انقلاب در دیدار با هیات دولت سیزدهم را به یاد آورد که بر لزوم «تحول و انقلاب در ساختار فرهنگی کشور» تاکید کردهاند. حضرت آیتالله خامنهای، علاوه بر آنکه در تمام سالهای زعامت و رهبریشان تاکنون، مسائل فرهنگی را در رأس راهبردها و رهنمودهای مدنظر خود قرار دادهاند و جامعه و خواص و عوام را متوجه خطراتی مثل تهاجم فرهنگی، ناتوی فرهنگی و امثال آن کردهاند، حالا و در آغاز چله دوم انقلاب اسلامی، با صراحت و شهامت ناشی از روشنبینی و مسئولیتشناسی، ضرورت انقلاب در ساختارهای فرهنگی کشور را مطرح کرده و پیش روی مسئولان و صاحب نظران قرار دادهاند.
شاید برای خیلیها سوال باشد که منظور از این تحول و دگرگونی در ساختارها چیست؟ آیا منظور، ایجاد نهادها و ساختارهای جدید از طریق حذف یا ادغام برخی نهادهای فعلی است؟ یا اینکه راه و روش مدیریت فرهنگی در کشورمان باید دستخوش دگرگونی شود؟ و یا اینکه، محتوا و راهبردهای فرهنگی باید در موارد لزوم دستخوش تغییر و اصلاح شود؟ و ...
همه این سوالات به خودی خود، هم درست و هم غلط هستند؛ مهم این است که راه پیش رو برای تحول و تعالی، روشن باشد و به درستی و به دور از حاشیههای اداری و غیر اداری دنبال شود. در واقع، مهمتر از اصل تحول و دگرگونی در ساختارهای فرهنگی و رسانهای، درک درست از مفهوم این تحول است تا مسئولان دوباره و این بار به بهانه «تحول»، سرگرم ساختارسازیهای جدید و بیفایده نشوند که فقط موازیکاری ایجاد میکند و بودجه هدر میدهد. اگر فرایند اصلاح و تحول در ساختارهای فرهنگی و مدیریت فرهنگی به درستی و هوشمندانه دنبال شود، ثمرات شیرین آن را جامعه خواهد چشید.
شاید یکی از بهترین راهها برای تبیین و ترسیم این راه و این ماموریت تعریف شده از سوی رهبر معظم انقلاب، میدانداری شورای عالی انقلاب فرهنگی با بهرهگیری از نظرات و آراء جمعی از صاحب نظران و اندیشهورزان حوزه فرهنگ باشد تا از این طریق بتوان نقشه راه و مفهوم دقیق تحول و دگرگونی در ساختارهای فرهنگی را ترسیم و اجرا کرد.
عبور دقیق و هنرمندانه از این مرحله، هم تحول را به معنای واقعی کلمه رقم خواهد زد و هم با رقم خوردن تحول، بازدهی و اثربخشی برنامههای خرد و کلان فرهنگی در کشورمان به مراتب بیشتر و شیرینتر خواهد شد. البته تذکر یک نکته لازم است که نقشآفرینی شورای عالی انقلاب فرهنگی – به عنوان رصدخانه فرهنگی کشور – در این جریان، در عین حال که ضروری است، اما نباید منحصر به اعضای حقیقی و حقوقی شورا و جلسات روتین اداری شود؛ بلکه لازم است با چالاکی و پویایی و با فراخوان دادن به نخبگان و دغدغهمندان حوزه فرهنگ و اندیشه، زمینه را برای ترسیم یک نقشه راه روشن و اثرگذار فراهم کند.
ارسال نظرات